یادت هست؟؟؟

من آدم درونگرایی هستم، یعنی هر اتفاقی بیوفته برام، در هر موقعیتی که باشم، اگه غمگین باشم، اگه مضطرب باشم، اگه کسی منو ناراحت کرده باشه، اگه مشکلی داشته باشم میتونم به خودم تکیه کنم، درون من دنیای بی ا یادت هست؟؟؟...ادامه مطلب

یادت هست؟؟؟...

دل گم شد و در ره الاهی اِستاد در بادیهٔ نامتناهی اِستاد هان ای دل بیقرار! عمری رفتی تا چند روی تو چون نخواهی اِستاد                         "عطار نیشابوری"   یادت هست؟؟؟...ادامه مطلب

روزت بستودم و نمی‌دانستم شب با تو غنودم و نمی‌دانستم ظن برده بدم به خود که من من بودم من جمله تو بودم و نمی‌دانستم                             "مولانا"     یادت هست؟؟؟...ادامه مطلب

یادت هست؟؟؟...

همه ما به نوعی با حداقل یکی از انواع رسانه ها سرو کار داریم، و اطلاعات و اخبار و هر چیزی رو که در دنیای اطرافمون میگذره رو از طریق اونها دریافت می کنیم، هیچ کس نمی تونه ادعا کنه که رسانه ای که من باهاش سروکار دارم بی طرفه و هیچ سانسوری نمیکنه و حرفاش کاملا درسته، هر رسانه ای بالاخره وابسته به یه کشور، سازمان، و طرز تفکریه و هر نوع اطلاعاتی که منتشر میکنه از فیلتر منافع تفکری که بهش وابسته س رد میکنه و در نهایت اطلاعاتی که دوست داره منتشر بشه رو انتقال میده، این جریان ممکنه باعث بشه اطلاعات سانسور بشن، بعضی قسمت هاش حذف بشن و یا قسمتی تاکید بیش از حد و بزرگنمایی بشه، ممکنه جعل بشه و ممکنه حتی بعضی چیزها که بر خلاف اون منافع هست اصلا گفته نشه، رسانه هر کشوری بر اساس منافع اون کشور عمل می کنه و همه ی اون افعالی که در انتشار اطلاعات هر رسانه ای انجام میده رو انجام میده. هیچ وقت صددرصد نمیشه به درستی حرف های یک رسانه اعتماد کرد چون رسانه ها با استفاده از ابزار مختلف تبلیغاتی و مسحور کردن ذهن مخاطباشون سعی دارن اونارو تحت تاثیر خودشون قرار بدن و مخاطب می پذیره که اطلاعاتی که دریافت می کنه درسته. بین این همه شبکه ها ی تلویزیونی و مجازی و ماهواره ای که هر کدوم خط مشی خودشونو دارن و در جهت منافع سیاستی که بر اساسش به وجود اومدن پیش میرن, من ترجیح میدم رسانه ای رو انتخاب کنم که در جهت منافع یادت هست؟؟؟...ادامه مطلب

یادت هست؟؟؟...

یادت هست؟؟؟...

دوباره شکستی اش، مثل همیشه، نگاهت عمدی بود حتی از پشت سیم های دراز، از پشت امواج، هر بار که میشکنی اش و صدایش را نمی شنوی،یا شاید هم میشنوی ولی صدایش در میان مولکولهای یخ زده نگاه سردت گم میشود. می آیی به سمتم قدم هایت هم سردند، نمیبینی تکه هایش را،  شاید هم میبینی، اما تصویرش در میان مولکول های یخ زده نگاهت گم میشود. پایت را میگذاری رویشان،تکه هایش خردتر می شوند، ریز تر. من اما هربار جمعشان میکنم، یکی یکی،لبه هایشان تیز است، میچسبانمشان،بند میزنم. تو میشکنی دوباره، اما نمیدانی چه سخت بند زده ام تکه هایش را، نمی دانی دوباره نمی شود بند زد، حتی چینی بند زنی که هزار سال فقط بند میزند هم نمی تواند من که جای خود دارم، یاد گرفتم ولی بند زدن را. اینبار هم شکستی اش، نگاه می کنم، تکه هایش همه جا ریخته، بعضی هاش گم شده، اگر همه شان هم باشند دل و دماغی ندارم. و تو ندیدی تکه هایش را و پایت را می گذاری رویشان، تکه هایش خردتر می شوند ریزتر...                                                           یادت هست؟؟؟...ادامه مطلب

یادت هست؟؟؟...